کرشمه
از ویژگیهای مؤمن آن است که از حرامها پاک باشد و در شبهه ها توقف کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ به علی علیه السلام ـ]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
185596
بازدیدهای امروز وبلاگ
33
بازدیدهای دیروز وبلاگ
18
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
کرشمه
لوگوی وبلاگ
کرشمه
فهرست موضوعی یادداشت ها
باید که جنان درب دگر داشته باشد : باب الحسین (ع) .
بایگانی
بهمن 85
اسفند85
فاطمیه
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد86
تیر86
مرداد86
شهریور86
مهر86
آبان86
آذر86
دی86
فروردین و اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
مرداد تا آذر 87
محرم و صفر 87
یه سری نوشته هام
محرم88
اسفند88وفروردین 89
فاطمیه اول89
فاطمیه دوم 89 و بعدش
آخرین آرشیو
اوقات شرعی
لینک دوستان

آقا داداش
به نام او که زندگی از او رنگ می گیرد
کنکور زندگی
کربلای6
شهید امر به معروف
من و گل نرگس
ساعت شنی
ماییم و نوای بینوایی
بادبادک باز
دل ریخته
آن ها
از سینما
انجمن جوات های دانشگاه مفید
کلک مشکین
که گرم سر برود مهر تو از جان نرود
طوفان واژه ها
چریک
هیئت جنت الرضا علیه السلام
سرباز صفر جنگ نرم
آب

لوگوی دوستان






موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   رسول مست کنعانی  

عنوان متن چه زود د یر شد ... سه شنبه 85 اسفند 1  ساعت 6:50 عصر

انگار همین دیروز بود که رفتم بازار و برا پیرهن مشکی محرم پارچه خریدم ، انگار همین دیروز بود که تو خیابون چشمم به صندوق صدقه خورد و یادم افتاد که اول محرم داره می رسه و باید صدقه داد ....

انگار همین دیروز بود گفتیم ...

 

آمد محرم و در میخانه باز شد

رندان باده نوش به ماتم نشسته اند

و ای کاش همه سال محرم و همه روز عاشورا بود

اما چه زود دیر می شود ... 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   رسول مست کنعانی  

عنوان متن در جواب فاضل سه شنبه 85 اسفند 1  ساعت 9:7 صبح

قابل توجه دوستانم ، مخصوصا بچه های دوره 6

یادتونه بعد از نوشتن اون رباعی از فاضل نظری ، من گفتم یه دو بیتی در جوابش رو می کنم

حالا این دو بیتی رو بخونید ...

 

خم ابروی تو تا زخم نزد راست نشد

هرچه دل عشق تو را راه گشا خواست نشد

آسمان نعره برآورد که برخیز ای مرد

پای بی طاقتم این بار که برخاست نشد 

علی محمدی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   رسول مست کنعانی  

عنوان متن با نوای کاروان ... پنج شنبه 85 بهمن 26  ساعت 11:49 عصر

صدای زنگ کاروان در بیابان پیچیده و ساربان به خون غلتیده ...

از آن لحظه هراسانم ... از آن لحظه هراسانم که آن قداره بندان حرمت بچه های حسین را بشکنند ، وای برمظلومیت حسین و وای بر صبر و شکیبایی زینب ، امان زلحظه ی هجران که می روی ز برم ...

و وای بر آنان که هیچ بویی از عشق نبرده اند و خورجین های بو گندوی خود را پر از طعام یزیدی کردند بالاجبار اهریمنی گشتند ...

و آه ، آه از آن هنگام که دختری از دست آن اهریمنان ، با پای برهنه در صحرای هجران فرار می کند و می گوید عمو جان کجایی که به داد عزیز دردانه ی برادرت برسی، عمو به خدا دیگر تشنه نیستم ... وای وای وای ...

صدای زنگ کاروان در بیابان پیچیده وساربان به خون غلتیده ... 

 


  نظرات شما  ( )

<   <<   16   17   18   19   20      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظی ...
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ