میان بارش باران که اشک پنهان است
فریب دادن مردم چقدر آسان است
دروغ عشق دروغی بزرگ بود دریغ
دلی اگر شده عاشق دگر پشیمان است
چرا به حجم حقیر قفس رضایت داد
پرنده ای که در اندیشه درختان است
کدام پنجره را وا کنم که پر بزنم
تمام پنجره ها غرق در خیابان است
چراغ قرمز عمر مرا به سبز ببر
مسیر ما به شب مرگ راهبندان است
به شاخه گل سرخم بگو جوانه مزن
بهار مژده آغاز یک زمستان است
مسیحا
هماره برقرار ...
|