تقدیم به برادر بهتر از جانم روح الله ...
نیلوفر گیسوی تو پیچید به جانم
آری! تبر عشق بریده است امانم
بگذار بگویم همه ی حرف دلم را
این بار که لکنت نگرفته است زبانم
مرداب تعفّن زده ای بودم و حالا
با عشق تو سیّال ترین رود جهانم
من با الف الفت تو انس گرفتم
این است که طوفان شده در روح و روانم
این کشتی عشق است روان بر دل دریا
بر عرشه ی این کشتی چوبین ملوانم
چون بارش بی وقفه ی باران زمستان
پژواک صدای تو رسد از ضربانم
خاکستری از آتش این عشق زمن ماند
با این همه چون کوه غمی در فورانم
|