نویسنده مطالب زیر: رسول مست کنعانی
درد دارم . . .
|
چهارشنبه 86 مهر 25 ساعت 5:38 عصر |
قلبت که می زند سر من درد می کند این روزها سراسر من درد می کند قلبت که ... نیمه ی چپ من تیر می کشد تب کرده ، نیم دیگر من درد می کند تحریک می کند عصب چشم هام را چشمی که در برابر من درد میکند شاید تو وصله ی تن من نیستی ، چه قدر جای تو روی پیکر من درد می کند هی سعی میکنم که تو را کیمیا کنم هی دستهای مسگر من درد می کند . . . دیر است پس چرا متولد نمی شوی ؟ شعر تو روی دفتر من درد می کند
زنده یاد نجمه زارع
|
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|