نویسنده مطالب زیر: رسول مست کنعانی
. . . که کنارم نیستی
|
شنبه 86 شهریور 10 ساعت 12:28 عصر |
جمعه عصر ها می نشینم پای صحبت گریه هایم . می نشینم تا قصه دنباله دار تنهایی را بار دیکر گوش کنم. می نشینم رو به تکاپوی آبی دریا و شعر می خوانمبرای لحظه هایم . می نشینم تا خاک غربتی که بر سر و رویم نشسته است را از یاد ببرم و حرفهای دلم را، این اشک های سر زده را به رشته تحریر در آورم. می نشینم تا زیبایی آن پلکهای زمردین که دریایی از الماس در خویش پنهان کرده است را در تخیل یخ بسته خویش به تماشا بنشینم. جمعه عصر ها که کنارم کسی نیست چشم به سمت افق های دور می اندازم تا از این همه سایه های دست و پا گیر جدا شوم و لحظه ای در بینهایت جستجو به جریان در آیم و به تلاطم افتم .
جمعه عصر ها پروانه های دست خود را رها می کنم به سمت اشتیاق لبریز از تلاطم و بی تابی. به سمت شوقی فراتر از نفس صبح غنچه ها ، به سمت شوقی که آمده است مرا زیر و رو کند تا با زبان بسته من گفتگو کند . جمعه عصر ها منتظرم و می دانم که می آیی و آرزو های بر باد رفته کودکیهایمان را به یادمان می آوری .
سلام بر تو ای جمعه ای که قرار است تمام امید ها و آرزوها را به خویش نزدیک نمایی و تمام رودها را به هم پیوند دهی . تا یکی شدن را به تماشا بنشینیم . سلام بر تو ، جمعه ای که قرار است در لطافت پونه ها اردو بزنی و دم از مهربانی او بزنی . سلام بر تو که می آیی بزرگ و با شکوه در درشت نمایی شبنم ها و ما را به آرزوهایمان می رسانی . جمعه عصر ها آسمان پر است از پروانه هایی که به هیچ اتفاقی فکر نمی کنند مگر به شکفته شدن رنگ ها در زیر باران هایی از ستاره . جمعه عصر ها به تو فکر می کنم . به تو که می آیی و تمام غیبت ها را غافلگیر می کنی . من تا آن زمان شعر انتظار را می سرایم ...
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
رسول مست کنعانی _ مهدی علوی
|
|
نظرات شما ( ) |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|
|