السلام عليك يا شيخ سعيد!
1
بين زمين و آسمان من گير كردم
من سال ها با غم خودم را سير كردم
روزي قطار زندگي در ايستگاهي
در انتظارم بود اما دير كردم
لنگر كشيد و دور شد كشتي عمرم
در حسرت دريا خودم را پير كردم
از ابتدا هم اشتباه من همين بود
كه عشق را بازيچه ي تقدير كردم
زنداني ام زنداني سلول ترديد
بين زمين و آسمان من گير كردم
2
يونسم در دل ماهي كه تو را مي خوانم
يوسفم در ته چاهي كه تو را مي خوانم
دست بر دامن هر كس كه بگويي شده ام
چشم دارم به نگاهي كه تو را مي خوانم
سر سودازده بر سنگ زدم سنگ شكست
پرم از سوزش آهي كه تو را مي خوانم
من زمينم كه اگر گرد خودم مي چرخم
حتم دارم كه تو ماهي كه تو را مي خوانم
عقل هم با همه ي دشمني اش با دل من
به دلت داد گواهي كه تو را مي خوانم
همين!
به قول خودت هماره عاشق
هماره برقرار