دستي به هوا رفت و دو پيمانه به هم خورد
در لحظة «مي» نظم دوتا شانه به هم خورد
دستور رسيد از تَهِ مجلس به تسلسل
پيمانة «مي» تا سرِ ميخانه به هم خورد
دستي به هوا رفت و به تاييد همان دست
دست همة قوم صميمانه به هم خورد
«لَبَيك علي» قطرة باران به زمين ريخت
"لَبَيك علي" نور و تن دانه به هم خورد
يك روز گذشت و شب مستي بهسرآمد
يعني سرِسنگ و سرِديوانه به هم خورد
پس باده پريد از سرمستانو پس از آن
بادي نوزيد و درِ يك خانه به هم خورد
قزوه