سلام
...
گرچه دارد به عيان آينه نسبت با سنگ
ليك از آينه بود فرق فراوان تا سنگ
نتوان گفت سخن ز آينه و سنگ جدا
كه ندانم كه به سينه است تو را دل يا سنگ
الفت آينه با سنگ به فطرت نقشي است
ورنه در صورت معنا شكند مينا سنگ
شكوه آينه جز از سنگ ندارد كه شكست
شيشه دوستي از دشمني بي جا سنگ
دل آينه وشم سنگ صبور است و دريغ
غم عشق تو كند آب دل خارا سنگ
آخر اي آينه رو سنگ به فرياد آمد
بس كه بر سر زدم از دست تو مه سيما سنگ
در گذر ز آينه و سنگ كه ياور غم يار
بفكند آينه از جا و كشد از پا سنگ
( ياور همداني )