سلام حال سعيد ما و داداشش چه طوره مخلص هر دو تا شونم هستيم
اين شعر از رضا جعفري تقديم شده به سلطان عالم بشريت
درخت روشن
وفتي طبيعت فارغ از قال و مقالم بود
بال ملائک در عزايت دستمالم بود
پيش از شروع اشک عالَم گريه مي کردم
يادم نمي آيد دقيقأ چند سالم بود
من خود درخت روشني بودم در آن ايّام
چندان که اين خورشيد چون يک سيب کالم بود
اندازه ي بالِ مگس تا گريه ام آمد
ديدم که سيمرغِ بهشتي زير بالم بود
چندين هزاران سال پيش از خلقت انگور
باده کشي و مِي خوري جزءِ کمالم بود
من قبل از اين عالَم تو را در نور مي ديدم
لاهوت يا ناسوت ،شايد هم مثالم بود
هماره برقرار