امشب از اون شباست!
دلم خيلي گرفته و .....
تو رفته اي و حرم مانده بيپناه عباس
نهان شدهست به ظلمت تمام ماه عباس
غريب بود برادر? غريب تر شده است
از آن زمان که نگاهش به راه...، آه عباس
همان دمي که تو افشا شدي تنش لرزيد
دو چشم امّبنين خيره شد به راه عباس
سکوت مبهم خيمه، سکينه منتظر است
عمو و رود و عطش...حلقه سپاه،عباس
بهانه کرده علياصغر آب را ، اما
دوباره تشنه به تو...جرعهاي نگاه عباس
تو نيستي که ببيني چقدر تنها شد
شکست قامت زينب به قتلگاه عباس
پس از خسوف تو اي حرمت شب مهتاب
تن رقيه شده مثل شب سياه...عباس
حسين و بهت اخا گفتنت،حسين و غروب...
کجاست ناله حيدر؟کجاست چاه،عباس؟
تو و خجالت مشکي که از فرات تهيست
فرات و گريه خجلت به شرم ماه عباس
نخواستم که بگويم حسين تنها شد
ولي دخالت اين بغض گاه گاه عباس...
دو دست تا که جدا شد ، خدا به خود لرزيد
و داستان تو شايد به اشتباه عباس ...
قسم نميخورم اما تويي که ميآيي
بيا به جمعه موعود،
خون بخواه عباس