بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
یا زهرا مظلومیتت آنچنان بر وجود تو سایه افکنده است که یادت بی اراده و ناگزیر آتش بر خرمن وجود می افکند و خاطرت بغض را در گلو می شکند ...
آری آن مظلومیت نیلی که بر چهره تو نشسته بود نمی گذارد لبخند بر چهره نه تشیع و نه اسلام که حتی انسانیت پس از تو بنشیند . به هر حال آن در بر آن پهلو ، شکسته است ...
مهم این است که تو مظلوم بزرگترین جنایت تاریخ گشته ای . مهم این است که صبر لا یتناهی خدا در جانکاه ترین حادثه آفرینش در تو به تجلی نشسته است .
مسئله اشکهای علی است و لرزش گونه های او به هنگام شستشوی پیکر مطهر تو .
مهم ، گریه های دادخواه و اشکهای ظلم بر انداز توست و سر بر دیوار نهادن علی و زار زدنش .
و از همه مهم تر تشییع شبانه و مظلومانه پیکر توست ...
چه کردند باتو که این تازیانه اعتراض جاودانه- المخفیه قبرا - را بر پشت تاریخ روا دانستی . این چه اعتراضی بود که خدا نیز به حمایت از آن برخاست ...
همان علی که مامور به سکوت بود ، همان علی که شمشیر را علیرغم کارسازی و برندگی در نیام پسندیده بود ، همان علی که سخت ترین جنایت تاریخ را تاب آورده و دم بر نیاورده بود چه شد که در حمایت از این اعتراض شکوهمند تو بر بالای بقیع ایستاد و شمشیر از نیام کشید و دشمن را تهدید کرد بر جاری کردن سیل خون بر زمین ...
باری این اعتراض تو در تشییع شبانه است و در مخفی کردن قبرت ، اگر چه تاریخ را از تحریف مصون می داشت و اگر چه فریاد تظلم تو را بر جانیان ، تا ابد طراوت می بخشید ، اما سنگین ترین غم شیعیان تو گشت و بزرگترین درد اسلام و عظیم ترین اندوه انسانیت .
آن که عزیزترین کسش را ، پدرش را ، فرزندش را ، برادرش را ، در جامه شهادت به خدا تقدیم می کند ، دلخوش است به اینکه هر از گاه در کنار قبر او می نشیند و به تیشه اشک راه بسته دل می گشاید، ولی آن کس که قبری برای عزیزش نمی شناسد چطور ؟ او بغضش را با خود به کجا می تواند ببرد ؟ کجا می تواند عقده دل بگشاید ؟
کجا گریه کنند عاشقان تو بر مصائب تو ؟ کجا اشک بریزند دلدادگان برمظلومیت تو و کجا ضجه زنند فرزندان تو در فقدان تو ؟
این است مظلومیت تو و به تبع ، مظلومیت شیعیان تو . و این است که :
یاد تو به هر بهانه ای - وفات یا ولادت - بغض را در گلویمان می شکند و جگرمان را آتش می زند.
یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه
|