سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  کرشمه
هر که به حکمت شناخته شود . چشمها او را به دیده وقار و شکوه بنگرند . [امام علی علیه السلام]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
183114
بازدیدهای امروز وبلاگ
13
بازدیدهای دیروز وبلاگ
22
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
کرشمه
لوگوی وبلاگ
کرشمه
فهرست موضوعی یادداشت ها
باید که جنان درب دگر داشته باشد : باب الحسین (ع) .
بایگانی
بهمن 85
اسفند85
فاطمیه
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد86
تیر86
مرداد86
شهریور86
مهر86
آبان86
آذر86
دی86
فروردین و اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87
مرداد 87
مرداد تا آذر 87
محرم و صفر 87
یه سری نوشته هام
محرم88
اسفند88وفروردین 89
فاطمیه اول89
فاطمیه دوم 89 و بعدش
آخرین آرشیو
اوقات شرعی
لینک دوستان

آقا داداش
به نام او که زندگی از او رنگ می گیرد
کنکور زندگی
کربلای6
شهید امر به معروف
من و گل نرگس
ساعت شنی
ماییم و نوای بینوایی
بادبادک باز
دل ریخته
آن ها
از سینما
انجمن جوات های دانشگاه مفید
کلک مشکین
که گرم سر برود مهر تو از جان نرود
طوفان واژه ها
چریک
هیئت جنت الرضا علیه السلام
سرباز صفر جنگ نرم
آب

لوگوی دوستان






موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   رسول مست کنعانی  

عنوان متن بانو . . . یکشنبه 86 اردیبهشت 30  ساعت 1:17 عصر

 

 

 

 

 


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   رسول مست کنعانی  

عنوان متن فنا ... چهارشنبه 86 اردیبهشت 19  ساعت 4:9 عصر

 

 

حالی به دلم هست که درویش ندارد

در میکده هم عاشق بی خویش ندارد

از پیش و پس قافله عمر گذشتیم

جائی که رسیدیم پس و پیش ندارد

پیراهن خونین مرا باز مگردان

یعقوب دگر طاقت تشویش ندارد

فالی زدم آمد که دل عاشق بیدار

کاری به دل مصلحت اندیش ندارد

شمعی که به پرواز در آید به ره عشق

ترسی ز فنای بدن خویش ندارد

 

علی محمدی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   رسول مست کنعانی  

عنوان متن جرقه ... یکشنبه 86 اردیبهشت 9  ساعت 2:34 عصر

 

 

 

حرفی که مهر نیست در آن ، نا شنیده باد

دستی که نسیت دست محبت ، بریده باد


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   رسول مست کنعانی  

عنوان متن گاهی ... سه شنبه 86 اردیبهشت 4  ساعت 9:38 صبح

 

خانمان سوز بود آتش آهی گاهی

ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی

گر مقدر بشود، سلک سلاطین پوید

سالک بی خبر خفته برای گاهی

قصه ی یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود

به عزیزی رسد افتاده به چاهی گاهی

هستیم سوختی از یک نظر ای اختر عشق

آتش افروز شود برق نگاهی گاهی

روشنی بخش از آنم که بسوزم چون شمع

روسپیدی بود از بخت سیاهی گاهی

عجبی نیست ، اگر مونس یار است رقیب

بنشیند بر گل هرزه گیاهی گاهی

چشم گریان مرا دیدی و لبخند زدی

دل برقصد ببر از شوق گناهی گاهی

اشک در چشم فریبنده ترت می بینم

در دل موج ببین صورت ماهی گاهی

زرد روئی نبود عیب مرانم از کوی

جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی

دارم امید که با گریه دلت نرم کنم

بهر طوفان زده سنگی است پناهی گاهی

معینی کرمانشاهی


  نظرات شما  ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظی ...
[عناوین آرشیوشده]


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ