محتاج تو هر قدر هنر داشته باشد
اول قدم آن است جگر داشته باشد
جز گریه ی طفلانه ز من هیچ نیاید
دیوانه محال است خطر داشته باشد
با ما جگری هست که دست دگران نیست
از جرات ما کیست خبر داشته باشد ؟
اینجا که حرام است پریدن ز لب بام
رحم است بر آن مرغ که پر داشته باشد
تیغ کرم تو بکند کار خودش را
هرچند گدای تو سپر داشته باشد
در فصل تو امید برای چه نبندم ؟
جایی که شب امید سحر داشته باشد
چون شمع سحرگاه مرا کشته ی خود کن
حیف است که گریان تو سر داشته باشد
بگشای در سینه ی ما را به رخ خویش
شاید که دلم میل سفر داشته باشد
رحمت به گدایی که به غیر تو نزد روی
هرچند که خلق تو گوهر داشته باشد
خورشید قیامت چه کند سوختگان را ؟
در شعله کجا شعله اثر داشته باشد ؟
ما را سر این گریه به دوزخ نفروشند
هیهات شرر هیزم تر داشته باشد
ما حوصله ی صف کشی حشر نداریم
باید که جنان درب دگر داشته باشد
ما را به صف حشر معطل مکن ای دوست
هرچند که خود قند و شکر داشته باشد
دانی ز چه رو زر طلبیدم ز در تو
چون وقت گدا قیمت زر داشته باشد
ما در تو گریزیم ز گرمای قیامت
مادر چو فراری ز پسر داشته باشد
جز گریه رهی نیست به سرمنزل مقصود
این خانه محال است دو در داشته باشد
گفتی که بیایید ولی خلق نشستند
درد است که شه بنده ی کر داشته باشد
..............................................................
جوونی به موسی (ع) گفت : داری میری به وادی سینا سلام منم به خدا برسون و بگو حاجت منم بده
موسی (ع) گفت : چشم و راه افتاد که بره یهو اون جوون گفت موسی صبر کن ، بهش بگو به خودش
قسم اگه حاجتم رو نده رسواش می کنم ، موسی(ع) خیلی ناراحت شد ، اومد کوه طور خطاب رسید :
سلام دوست ما رو برسون ، موسی (ع) گفت حیا کردم که نگفتم چون حرف بدی زد و بی ادبی کرد ، ندا
اومد بهش بگو حاجتت رو دادیم اما بهش بگو چه جوری آبروی ما رو می بری ؟
موسی(ع) اومد دید جوون صورت روی خاک گذاشته و داره گریه می کنه ، گفت : آی جوون خدا حاجتت
رو داده اما بگو ببینم چه جوری می خوای آبروی خدا رو ببری ؟
جوون گفت دست راستم رو خودم قطع می کنم و توی دست چپم می گیرم و هر چقدر طاقت داشته باشم
به مردم نشون میدم و میگم این دست در خونه کریم رفته و خالی برگشته !!!
این کرمک یا کریم ؟
التماس دعا
|