• وبلاگ : كرشمه
  • يادداشت : درهاي بهشت را اگر باز كنند ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    زير باران دوشنبه بعد از ظهر

    اتفاقي مقابلم رخ داد

    وسط کوچه ناگهان ديدم

    زن همسايه بر زمين افتاد

    سيب ها روي خاک غلطيدند

    چادرش در ميان گرد وغبار

    قبلا اين صحنه را...نمي دانم

    در من انگار مي شود تکرار

    آه سردي کشيد،حس کردم

    کوچه آتش گرفت از اين آه

    و سراسيمه گريه در گريه

    پسر کوچکش رسيد از راه

    گفت:آرام باش! چيزي نيست

    به گمانم فقط کمي کمرم...

    دست من را بگير،گريه نکن

    مرد گريه نمي کند پسرم

    چادرش را تکاند، با سختي

    يا علي گفت و از زمين پا شد

    پيش چشمان بي تفاوت ما

    ناله هايش فقط تماشا شد

    صبح فردا به مادرم گفتم

    گوش کن ! اين صداي روضهء کيست

    طرف کوچه رفتم و ديدم

    در وديوار خانه اي مشکي است

    مربع

    با خودم فکر مي کنم حالا

    کوچه ء ما چقدر تاريک است

    گريه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

    راستي! فاطميه نزديک است...

    + راوي 
    كاش ميشد اخلاقو رفتارامون هم بوي حسين ميداد نه بوي تعصب.... بهشت را به بها دهند نه بهانه دوست خوبم....حرم و كعبه و بتخانه بهانست.انسانم ارزوست....ايشالا خدا ازمون راضي باشه و پيش امام زمان رو سفيد باشيم.....كاش روزي كه درهاي بهشت باز شد فرياد وا حسرتا ازمون بلند نشه.....امين.

    همه پديده ها در يک جريان پيچيده تو را صدا مي زنند و او را نشان مي دهند و با خود مي برند... اين حرف ها را کسي مي شنود که با خود خلوت کند و با سکوت همراه باشد. آنگاه مي تواني پديده ها را ببيني يا تمامي جلوه هايي که دارند و تفاوت ها و اختلاف هايي که از خود نشان مي دهند.

    سلام
    خدا قوت

    سلام بر تو که خالق به خلقتت نازد

    سلام بر تو که قرآن به عصمتت نازد

    ...